زینب از ظلمت سرای شام آمد کربلا تا کند برپا عزا

ساخت وبلاگ

بی گل رویت پدر از زندگی دل برگرفتم
زبانحال حضرت سکینه در روز اربعین.به اشعار توجه داشته باشن برادران و خواهران.روزعزا گذشت
رزمندگان عزیز رو فراموش نکنن. امام عزیز رو فراموش نکنن مجروحین  معلولین کسانی که التماس دعا گفته اند

خداوند انشاءالله این مراسم رو ذخیره ی آخرت

بی گل رویت پدر از زندگی دل برگرفتم
دست شستم از دو عالم تا تو را دربر گرفتم

یاد داری آمدم نشناختم جسم شریفت

یاد می کند از گودال قتلگاه آن موقعی که آمد پدر رو غرق در خون دید بدن قطعه قطعه شده سوال کرد عمه جان بابایم کجاست.نشناخت پدر خود رو

یاد داری آمدم نشناختم جسم شریفت
خم شدم بابا نشانت را ز انگشتر گرفتم

هر چه کردم جستجو انگشت و  انگشتر ندیدم
تا سراغ حضرتت از عمّه ی مضطر گرفتم

در مقام قرب بودم محو جسم چاک چاکت
تا برای شیعیان پیغام ز آن حنجر گرفتم

سوختم آتش گرفتم چون شنیدم ناله ی تو
ز اولین پیغام تو دستور تا آخر گرفتم

داشتم می مردم از غم در کنار کشته ی تو
لب بر آن حنجر نهادم زندگی از سر گرفتم

بر تن آزرده ی من بوسه می زد تازیانه
من برای توشه ی ره بوسه زان پیکر گرفتم

خواهر کوچکترم چون دید رأست در خرابه
داد جان  در پیش رویت من غمی دیگر گرفتم

خدایا تو را به سوز دل سکینه قسمت می دهیم رزمندگان عزیز رو هر چه زودتر به حرم سیدالشهدا برسان.

خوش به حال او که جان را کرد قربان سر تو
من گران جانم که قبر تو پدر در بر گرفتم

مجلس نامحرمان دیدی مرا بازوی بسته.

چون سر بریده ی بابا در شهر شام در مجلس یزید نگاه به دخترش می کرد.

مجلس نامحرمان دیدی مرا بازوی بسته
آستین را پیش رویم همچنان معجر گرفتم

خوب می خواندی تو قرآن ای فدای اشک چشمت
تا میان طشت زر بودی تو من آذر گرفتم
شاعر: سید جواد مظلوم پور
همه ی سفرا رو از کشورهای دیگر دعوت کرده بود یزید در مجلس شام.مردم اجتماع کرده اند.یزید پیروزی خود را به نمایش گذاشته است.اسرا در مجلس یزید زینب بود سکینه بود زین العابدین بود دیگر یتیمها و دیگر یتیم ها بودند. مردی آمد جلو گوش کن گوش کن دل می سوزد و التماس دعا. آن نصرانی آمد جلو.مردی آمد جلو نگاهی به حضرت سکینه کرد آمد اجازه گرفت ای یزید من این رو می خواهم به کنیزی ببرم. من این اسیر رو می خواهم به کنیزی ببرم سکینه اشک ریخت ناله کرد پناه آورد به دامن زینب. عمه جان پدر ما را کشتن ما رو اسیر کردن.به ما تازیانه زدن.  حالا می خواهن مرو به اسیری ببرن عمه جان عمه جان. زینب حائل شد نمی ذارم دختر حسین رو به کنیزی ببرین. عجبم لحلم الله جل جلاله

زینب از ظلمت سرای شام آمد کربلا
تا کند برپا عزا

گفت با قبر حسين با سوز دل با صد نوا
جان فدایت یا اخا

بر مقدس مرقد پاک حسين بنهاده سر
اسوه ی صبر و شكيبايي پس از رنج سفر
اشك ريزان ناله جان سوزي بر آورد از جگر
شعله زد با آه جانکاهش به  قلب ما سوا

قهرمان استقامت نور چشم بوتراب
آفتاب برج عصمت روح ایمان و حجاب
آنکه شد بعد از حسین شورآفرین انقلاب
پیک خون کشتگان سرزمین نینوا
از سر وقر و حیا

تربت پاک برادر را چو جان در بر گرفت
اشک ریزان در بغل آن مرقد اطهر گرفت
ماجراهای سفر را یک به یک از سر گرفت
کی حسین جان خواهرت دیده بسی جور و جفا
از گروه اشقیا

از جگر آن شیر زن فریاد واویلا کشید
گفت زان لحظه که قاتل رأست از پیکر برید
قامت زینب خمید و موی زینب شد سفید
خواهرت با تازیانه شد چو از نعشت جدا
در بلا شد مبتلا

کرده زین العابدین را غل به گردن کوفیان
ابرهنه بر سر خار مغیلان کودکان
پیش چشمانم سر خونین تو روی سنان
گفتی آن با سر اشاره کودکی مانده بجا
کن تفحص خواهرا

کودکان بی کس و یاور زنان داغدار
گه پیاده گاه روی ناقه ی عریان سوار
می دوانیدند گاهی با مشقت روی خار
سنگ را دل سوختی از دیدن آن ماجرا
ای شهید کربلا

گو سرت بر نیزه و آن نیزه طور انقلاب
فاتح از آن رأس خونین بود نور انقلاب
در دیار کوفه برپا کرد شور انقلاب
خواهرت با صوت قرآن سرت شد هم صدا
ای عزیز مصطفی

طعنه ها در کوفه بشنیدم من از ابن زیاد
در همان الی که بود از قتل تو مغرور و شاد
کاخ آمالش ز نطق آتشین دادم به باد
پاسخش گفتم به آن نحوی که بود آن را سزا
با بیانات رسا

درد و رنج شام جان فرساترین رنج و غم است
گر بگرید آسمان خون اندرین ماتم کم است
جوشش خون حسین را صبر زینب ملزم است
دین حق از این دو عامل استوار و پابجا
هست تا روز جزا
شاعر: حاج حبیب الله معلمی

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

عاشق حسینم پیرو امامم
پیک اتحادم  عازم جهادم

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

در طلوع فجر انقلاب اسلام
با تجلی نور منهدم شد اصنام
صبح روشن آمد در پی سیه شام
از افق عیان شد نور پر فروغ
مهر بامدادم، عازم جهادم

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

بسته ام کمر را استوار و محکم
تحت امر رهبر گشته ام مصمم
گفته امر جنگ است بر همه مقدم
چون مطیع امر آن ولی امرم
سر فراز و شادم عازم جهادم

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

با سپاه مهدی یار و همنشینم
نقش یا حسین است زینت جبینم
محکم است و راسخ عزم آهنینم
اتکا به یزدان شور و عشق و ایمان
روح اعتمادم عازم جهادم

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

جاکنم به سنگر با طلایه داران
بشنوم سرود رزم شب شکاران
بر عدو بتازم چون هجبر غران
بهر یاری دین رو به جبهه ی حق
با هدف نهادم، عازم جهادم

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

هم نوا و هم گام با دلاورانم
رو کنم به جبهه با برادرانم
عاشق جمال صاحب الزمانم
آن که با محبت در دم شهادت
می رسد به دادم، عازم جهادم

جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

جذبه ی حسینی برده از سرم هوش
یاد کربلایش کی کنم فراموش
می زند ز شوق کربلا دلم جوش
یا حسین ز لطف و مرحمت برآور
حاجت و مرادم، عازم جهادم
جان نثار دینم با سپاه توحید
عازم جهادم، عازم جهادم

شاعر: حاج حبیب الله معلمی
واویلا در کربلا
واویلا در کربلا
کشته شده خون خدا
کشته شده خون خدا
واویلا در کربلا
اکبر شهید نینوا
واویلا در کربلا
قاسم بگفتا با نوا
قاسم
ادرکنی ای
واویلا در کربلا
واویلا در کربلا
واویلا در کربلا
الله الله یا الله الله الله یا الله
الله الله یا الله الله الله یا الله
تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
الله الله یا الله الله الله یا الله
تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

https://t.me/ahangaransadegh/1177


فرهنگی-مذهبی...
ما را در سایت فرهنگی-مذهبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abuammara بازدید : 289 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1397 ساعت: 8:57